Saturday, March 12, 2005

اولین غم

نازی هر روز ساعتی رو تلویزیون می بینه , دیروز نازی و بابا پای تلویزیون بودن که ناگهان نازنین بدون مقدمه شروع کرد به گریه , از حمید جویا شدم گفت که کارتنی رو میدیم که دختر چینی در فراق مادرش داشت شعر غم انگیزی رو می خوند که آهنگ خیلی غمگینی داشت نازی بابت غم اون دختر داشت گریه میکرد!!!!! و این بود که برای اولین بار نازی مزه غم و چشیده بود.
پنجشنبه چند تا اتفاق بد افتاد , سر نازی به دیوار خورد وقتی که رفته بودیم روضه وخونه فوضیه خانم لپ دخترم رو یک پسر گاز گرفت مثل اینکه یک سیب رو گاز بزنی جای دندوناش روی لپ بچم مونده بود (بمیرک الهی)
خاله منیره هم فردا مسافر و دوباره بر میگرده ایران , خیلی تنها میشیم و دلمون براش تنگ میشه بخصوص شب عید.
بابا هم مشغول مشغول مشغول ( خدا قوت).