سرکلاس بودم که تلفن زنگ خورد , حتما یک اتفاق جدیه !
نازنین : مامان من امروز خودم صبحانه درست کردم و خوردم
من: آفرین خوب کاری کردی
نازنین: میدونی که چی خوردم ؟
من: نه , چی خوردی مگه؟
نازنین: شیر کاکائو , نون و نوتلا
من: نوش جونت مامان
نازنین: خودم نون گذاشتم توی تستر , بعد که پرید بالا با دستکش گرفتم, میدونی فقط یک چاقو پیدا کردم که کثیف بود و شستم بعد استفاده کردم
من: جدی ؟ خاله هم بود ؟
نازنین: نه خودم تنها کارامو کردم
من: خوب دیگه چیکار کردی؟
نازنین: هیچی , شیر سرد خوردم نمیخواستم به اجاق گاز دست بزنم , حالا سوپرایز شدی که خودم همه کارامو کردم ؟
من: آره مامان جون
نازنین: بیا خونه بازم سوپرایز میشی
من: باشه عزیزم حالا برو مدرسه من میام عصر می بینمت , پارک آبی هم میریم چون خیلی کار خوبی کردی که خودت کارتو کردی
***
صحنه اینطوری بود وقتی رسیدم , بطری شیر کاکائو روی میز, پلاستیک اسلایس روی میز , صندلی پای کمد
رفتم بالا خاله میگفت : برای نازنین شیر گرم کردم گفتم که همینجا صبحانه بخور ولی گفت نه خودم میخوام کارمو بکنم , رفته بود لباس مدرسه پوشیده بود (ساعت 8 صبح) و خودش صبحانه خورده بود بعد اومد بالا یک لیوان هم پر از شکوفه روی میز بود برای من