Wednesday, May 05, 2010

کاشکی

بعد از خوندن 3تا کتاب و قصه فارسی و خاطرات مامان تصمیم گرفتیم که بخوابیم , هر دو ساکت شدیم که شنیدم نازنین زمزمه میکنه
خدایا کاشکی وقتی مامانا تو دلشون نی نی جدید دارن بتونن بچه های بزرگترشون روی پاشون بخوابونن
برگشتم به نازنین گفتم : مامان میخوای روی پام بخوابی ؟
گفت : آره مامان یعنی میشه ؟
گفتم : آره
صبح که بیدار شدم هنوز بالشت روی پام بود ولی نازنین کنارم خوابیده بود
چه خوب که آدم زود به آرزوهاش برسه