16 May,2009
از یک ماه پیش نامه دادن و تاریخ کنسرت امسال و اعلام کردن, صبح ساعت 8 که نازنین بیدارشد گفت مامان حاضر بشیم که بریم ,ساعت دعوت و بردن بچه ها به کلاس ها ساعت 1 بود که ما سرساعت اونجا بودیم, نازنین تاجش رو گرفت و نشست , براشون کپی گذاشته بودن که رنگ کنن و مشغول باشن تا نوبتشون بشه که بیان روی سن.
تقریبا 5/2ساعت باید صبر میکردیم که نوبت کلاس نازنین بشه .
میس یونس معلم نازنین ساعت 2 اومد , با بچه ها و مادرپدرها عکس گرفت بعضی از بچه ها که عمه یا خاله یا پدربزرگ و مادربزرگشون هم اومده بودن , جالبتر از همه مادرهایی که با نوزاد اومده بودن .
نازنین بعد از صبحانه چیزی نخورده بود , گفت مامان پیتزا میخوام , رفتم کافیتریا آخرین تکه پیتزا رو من گرفتم .
Alice the camel
if your happy
wigly woo
امروز برای اولین بار معلم نازنین رو میدیدم ولی همیشه باهاش در تماس تلفنی بودم , معلمش یک چیز جالب گفت اینکه نازنین خیلی حساس و دائما تو کلاس به بهانه ای گریه میکنه یا برای جلب توجه میره پیش نرس تا حالا این مورد رو هیچ کس نگفته بود و هیچ وقت گزارشی نبود غیر از اینکه بعضی وقتها برای یک هفته پشت سرهم نازنین نرس نوت میاره!!! (پیگیری میکنم)