Wednesday, June 08, 2011

در باران

امروز خیلی هوا گرم بود 32 درجه اما احساس 41 درجه رو داشتی یاد دبی افتادم ,عصر بعد از اومدن نازنین از مدرسه رفتیم پارک آبی نزدیک خونه, 2ساعتی بچه ها بازی کردن و آسمون گرفت و دیدیم پارک خالی شد ما 4تا دوست با 8تا بچع موندیم توی پارک که غرش آسمون با سیل بارون شروع شد نمیدونم چطور خداحافظی کردیم ار همدیگه بدو به طرف خونه راهی نیست ولی وقتی به خونه رسیدیم خیس خیس شده بودیم ,نازنین سوار دوچرخه با لباس خیس از بازی زیر فوارهای آب , هر 50متر جایی پیدا میکردیم که وایستیم ولی از ترس شدت بیشتر راه میوفتادیم , کتایون خواب بود که با قطره های بارون بیدار شد و براش جالب بود, اتفاقا امروز روکش پلاستیکی کالسکه رو برداشته بودم که دیگه به درد نمیخوره از بس هوا گرم بود, نزدیکای خونه بودیم که حمید با ماشین دنبالمون اومده بود نازنین دوچرخه رو وسط راه گذاشت و با امین و نوید سوار ماشین شد , من و کتایون اون 50 متر اخر رو دویدیم تا خونه , اگه فقط 5 دقیقه دیرتر رسیده بودیم شاید با گلوله های تگرگ هم برمیخوریدم
تجربه جالبی بود برای من زیر بارون