پنجشنبه رفتیم مولودی امام رضا (ع) , برگشتنی نازی توی ماشین خوابید من هم تا رسیدم خونه خوابیدم , ساعت 9 دیگه ما تو این دنیا نبودیم .
جمعه ساعت 7.5 بیدار شدیم و به کارامون رسیدیم نازی هم از اول صبح بهانه بیرون رفتن رو میگرفت تا ساعت 1.5 که رفتیم پارک , جمعه ناهار دعوت آقا کاظم بودیم پارک جمیرا ( عزیز جون جات خالی بود) نازی هم کلی حال کرد و یک توپ پیدا کرده بود و بازی میکرد , برگشتنی ساعت 6.5 توی ماشین خوابید و خیلی خسته شده بود ساعت 8.5 بیدار شد و منو مجبور کرد که چراغها رو براش روشن کنم که بازی کنه تا 10.5 بازی کردو خوابید.