Monday, December 27, 2004

اولین روز دهمین ماه

امروز خیلی هوا سرد و دیشب هم کلی بارون باریده بود ولی ما متوجه نشدیم چون از 9شب خواب بودیم, بابا که نیست تلویزیون ببینه ما هم زود میخوابیم ( کاش بود ولی تلویزیون نمیدید!!!)
نازی از نبود بابا جونش خیلی ناراحت و بیقراری میکنه برای بیرون رفتن , هوا هم سرد شده و چون کلاه سر نمیکنه پس بیرون رفتن خبری نیست چون مریض میشه ( مامان بهانه گیری میکنه که منو نبره بیرون )
این روزها نگرانی من چند برابر شده چون خونه نیستم و همش هوش و حواسم اونجاست