Sunday, April 17, 2005

دریا

جمعه رفتیم پارک جمیرا نازی رو هم بردیم کنار ساحل که کمی راه بره ولی من گفتم که پاشو بزنیم به آب ببینیم که چی میشه , پای نازی به آب خودردن همانا و تا یک ساعت توی آب بودن همانا, مگه اصلا میگذاشت که بیاییم خودش می رفت تو آب و تا موج میومد میوفتاد و فکر میکرد این هم یکجور بازیه. کنار ما هم یک گروه با تمبک اومده بودن که میزدن و میرقصیدن و نازی هم کم کم کنار ساحل مهمون کوچولوی اونها شده بود و چون کمی هم نمیتونه خودش رو در مورد موزیک کنترل کنه دیگه هیچی اونا یک گروه ده نفره بودن و میزدن برای نازی که برقصه.
نازی: مامان , بابا خیلی کیف میده شما هم بیائین !!!
صبح که نازی بیدار شده اومد پای ضبط وایستاده میگه نای نای و دستش رو تکون میده و یک دستش رو میزنه به ضبط که روشنش کنه !!!
نوار رنگین کمان دیگه سابیده بس که نازی صبح تا شب چند بار گوش میده.
بابا جون هم برگشت و ما از تنهایی در اومدیم .
عمه رخساره و خانواده هم اومدن و ما خیلی خوشحالیم.
یک اتفاقایی هم داره تو مشهد میوفته که آره یا نه رو بهتون خبر میدم.