Sunday, February 08, 2009

خون توی شیشه

برای یک سری تست خون گرفته بودم و قرار بود حمید جمعه با خودش ببره ایران, حمید نمونه رو که از آزمایشگاه تحویل گرفته نازنین دیده بود , نازنین روز شنبه به خاله میگه : میدونی خاله من غصه میخورم که خون مامانی رو میگیرن میریزن توی شیشه من خیلی ناراحت شدم