از ايران كه برگشتيم ، مهد ميگه كه نازنين ظهر نمي خوابه و ميخواد بازي كنه و اين شده مشكل من و هر شب اين بچه براي خوابيدن مشكل داره ، در عين اينكه بي حال و بد عنق از بيخوابي ولي باز هم دلش ميخواد بازي كنه و بره بيرون ،ديشب حتي غذاي مورد علاقه مرغ و سس رو هم نخورد و لقمه دوم انداخت تو ظرفشور، بلاليها رو گفت بپز كه گذاشتم براش ولي ...
رفته كفشهاشو آورده كه بپوشه، پاش كردم و دست منو گرفته كه بيا بريم
نازي: بريم مهندس
من: مهندس نيست
نازي: بريم مامان فوزي
من : ديدي كه زنگ زدم نبود
نازي: بريم محمدكاظم
من: الان نميشه ، چون فردا محمد كاظم ميخواد بره مدرسه
زنگ زدم به محمد كاظم كه باهاش صحبت كنه ، رمز اين دوتا هم دودوكيش كيش ، تا شنيده ، بعد از تلفن به من گفته كه برام دودوكيش كيش درست كن، تا مشغول شدم به درست كردن و زمان 5 دقيقه ماكرويو رو تنظيم كردم و برگشتم ديدم نازنين نشسته ، شيشه به دهن خوابش برده و هر چي دستور داده بود درست كردم ولي نخورد و خوابيد