ديروز كه رفتم دنبال نازنين يك سري وسايل بازي و تزئينات رو عوض كرده بودن ، نازي دست منو گرفت و برد سمت ترامپولين بزرگي كه جديد بود و هيجان زده از كلي توپ يا شكلهاي مختلف به در و ديوار بود برام تعريف ميكرد ، گذاشتمش توي ترامپولين كه بازي كنه و چون دفعه اولش بود هنوز نمي دونست چيكار كنه و يك كم هم محتاط بود و تكون نمي خورد.
***
امروز صبح كه بيدار شد، رفته كنار بابا جون و صدا ميزنه: پسر خوب ، عزيزم ، قربونت برم ، پا شو اين نوار رو بزار من ناي ناي كنم !!!!
***
نازي دوست داره كه ما باهاش فارسي حرف بزنيم ، و خودش به جز جاهايي كه از كلمه ها مطمئن نيست فارسي صحبت ميكنه
در حال سالاد درست كردن، فلفل دلمه رو برميداره ميپرسه اين چيه؟ كپسيكم ، اگه بگم فلفل دلمه نميخوره و از تندي تجربه بدي داره، برميداره ميره از بابا ميپرسه اين چيه؟ ميگه فلفل ، مياره ميندازه تو سبد كه فلفل
***
ديشب تا سيب زميني سرخ شد هي نازي شيشه خواست ، منم كه نمي دونستم چيكار كنم ، سر شيشه رو قيچي كردم و بهش دادم ، راه رفت و انگشتش كرد توي سر شيشه و گفت : مامي اين broken شده ، گفتم صبر كن سيب زميني بپزه اونم درست ميشه اگه الان ميخواي بايد از همين بخوري چون همه شيشه ها كثيف ، داد بهم ، رفت بيرون يك دور زد و دوباره خواست ، گفتم اول بايد شام بخوري بعد شيشه ، شام خورد و وقتي كه فرستادمش براي دست شستن زود سر شيشه رو عوض كردم و دادم بهش ، گفتم الان وقتش شيشه است و سرش هم درست شده.
***