Wednesday, August 02, 2006

معلم بازي

نازنين دست باباجون ميگيره و ميبره پاي ديوار ( پاي تخته) كه كاغذ چسبونيدم براي نقاشي ، شروع ميكنه به دستور دادن
hold the pencil like this مداد رو به روشي كه خودش ميدونه و دستش دادن ميگذاره دست باباجون
give me your hand دست بابائي رو ميگيره و ميگذاره روي كاغذ
circle, up, down بهش ميگه كه چطور بايد دايره بكشه
now , straight حالا خط راست
not this color ميگه كه كدون رنگ رو بايد استفاده كنه
this is red و بهش ميگه كه اين رنگ كه تو ورداشتي قرمز
بعدش منو مياره و بهم همون چيزها رو ياد ميده از اينكه تو اين سن ميتونم شاگرد دخترم باشم خوشحالم .
كلمه هاي كه استفاده ميكنه ، طرز خواهش كردنش به انجام كارهاي كه از ما ميخواد نشون ميده كه حفصا (Hafsa) معلم با ادبيه و سر صبر و با حوصله به بچه ها ياد ميده ، و خودم از اينكه تا حالا نتونستم نازنين رو به انجام تكاليف آخر هفته منزل به اين صورت بنشونم به فكر فرو ميبره.
واي كه توي دل هر دوتا مون قند آب ميشد از اين معلم بازي ، من شايد كلاس 1-2 ابتدائي بودم كه پاي ديوار به دختر عمه هام درس ميدادم .