Monday, April 30, 2007

ما و نازنين


چند وقت پيش لوازم آرايش خريدم ، فروشنده يك رژلب خيلي كوچيك توي پاكت برام گذاشت، شنبه نازنين زنگ زد كه مامان اين ليپستيك مال منه كوچولو، اولش نمي فهميدم در مورد چي حرف ميزنه، يادم اومد كه اون رژ رو گذاشته بودم رو طاقچه نزديك تخت نازنين ، گفت : مامان بگو مال منه نخند
گفتم :مال تو
گفت: كوچولو ميگذارم تو كيفم كه فردا به پراناو نشون بدم باشه ، خداحافظ
گوشي رو عزيزجون گرفت و با خنده گفت : نازنين اين رژ زده منو بوسيده بعد گفته باباجون ببين من قشنگم
***
اينجا اول فصل منگو، ما خريديم و خورديم و فكر نميكرديم كه نازي بخوره ، ديروز توي ماشين كه نشست به من ميگه :مامان چرا منگو نمي خري كه شيرين ، اورنج خيلي خوشمزه است ؟ گفتم: خريدم مامان شما نخوردي ، ميگه : چرا به من ندادي؟گفتم: كي به شما منگو داده؟ گفت: مامان امروز چراغ منگو آورده به من هم داده
***
عاشق نوار" عروسي خاله سوسكه و آقا موشه" است ، هر روز بدون استثنا صبح از خونه تا مهد و شب از مهد تا خونه اين قصه رو گوش ميكنه و باهاش ميخونه.
***
اصفهان دنبال كلاسهاي ارف براي نازنين بودم ، رفتم كه وسايل كلاس رو ببينم ، كتاب و نوارو يك سايكلوفون، زمان كلاس حداقل سه ماه بود ،براش نوار رو خريدم كه گوشش آشنا بشه، امروز براي اولين باربهش گوش ميداد، نزديكاي مهد بوديم نازنين گفت : مامان من نميخوام برم مهد ميخوام اين نوار گوش كنم ، بهش گفتم برو شب كه اومدي گوش بده، اين علاقه به موسيقي رو نميدونم بايد چطوري به مقصد برسونم با وجود كمبود امكانات اينجا
***
شنبه نازنين ياد گرفته چطوري ميتونه يك نقاشي رو توي كامپيوتر رنگ كنه ، عزيزجون خيلي حال كرده بود و ميگفت : به همين سرعت بزرگ شده ، ميشينه با كامپيوتر كار ميكنه ، از حالا كار ما خيلي سخت تر ميشه كه بايد بهش راه و نشون بديم كه به مقصد درست برسه.
***