Saturday, March 17, 2007

ديروز جمعه همه چيز جمع آوري و بسته بندي شد .
از بس ابراز خستگي كرده بودم ، نازنين گفت: ماماني كمرت شكست از خستگي
نازنين هنوز هم حرف از كشتي ميزنه چون دفعه قبل خيلي از هواپيما ترسيده ، اميدوارم كه اينبار پرواز راحتي باشه و كمتر اذيت بشيم.
برنامه امروز تميزكردن خونه ، فردا سعي ميكنم نصف روز بيام سركار كه كلي خريد لباس عيد بچه ها مونده به دليل سفارش دير، دوشنبه قرار ثبت نام نازنين با مدرسه رو گرفتيم براي ساعت 1 كه بايد خودش هم باشه براي تست قبل از پذيرش ( مدرسه شوفات) و ساعت 4 روز دوشنبه هم پرواز .
***
نازنين حالش خوب نيست ، سرفه ميكنه، داروي اوليه دكتر بعد از ويزيت فايده نداشت و مجبور شديم به دكتر زنگ بزنيم و داروي جديد بگيريم ، از وقتي كه داروي جديد ميخوره سرفه اش بهتر شده، خدا كنه تا ميريم حالش خوب بشه .
***
عزيزجون خيلي سرش شلوغ و بايد قبل از رفتن كارش تموم بشه ، نازنين هم از 5شنبه بعد از ظهركه اومده تا دوشنبه نميره مهد و بايد بمونه پيش باباجونش ، حالا چطوري ميشه كه عزيزجون كارهاش رو تموم كنه نميدونم .
***
مناسبتهايي كه در پيش هست زماني كه ما ايران هستيم
1/1/1386 عيد نوروز
7/1/1386 تولد نازنين
9/1/1386 مجلس عقد دختر خاله عزيزجون
11/1/1386 اولين سالگرد ازدواج خواهرم
13/1/1386 سيزده بدر
مناسبتهاي مشهد هنوز معلوم نيست كه چي باشه، ولي دلم ميخواد يك كم برم ولگردي، تا خدا چي بخواد
***