Monday, June 18, 2007

منطق

چند وقت پيش نازنين سر كيف جديدي كه رژيا آورده بود دعوا كرده بود و من كه ديدم داستان اينطوريه رفتم همون شب براش خريدم ، ديروز كه نازنين از مهد تحويل گرفتم با اصرار ميگفت : مامان من از او رنگهاي رژيا ميخوام ،گفتم حالا بيا بريم بعدا با هم صحبت ميكنيم.
صبح توماشين دوباره همون درخواست ديروز رو تكرار كرد ، ديدم اگه هرچي ميخواد براش بخريم نه كار درستيه و نه ما ميخوايم كه اينقدر چشم و هم چشمي رو شاخ و برگ بديم، براش مثال زدم گفتم: مامان ببين من الان اين ماشين و دارم از ماشين من بهتر اينه اينه اينه و بهش نشون دادم و گفتم من كه نمي تونم همه اينها رو داشته باشم فقط به خاطر اين كه خوبه و من خوشم مياد و با هم حرف زديم ولي هرچي ميگفتم اون حرف خودش ميزد.
آخرين بار كه رفتيم فروشگاه هومزآرآس نازنين يك تخت خواست كه بهش گفتم باشه ولي بايد خودت پول جمع كني و بندازي توي بانك تا زياد بشه و بتونيم برات بخريم ،تا هم اينطور قدر پول بياد دستش و هم چيزي كه باهاش ميخره ، و اين پول رو بابت كتاب خوندن، كارهاي مثبت ، كارهاي شخصي ، ... بهش ميديم و با اين كار هم ميتونيم تشويق كنيم و هم ميتونيم جايزه بديم و ترغيب بشه .
صبح وقتي ديدم نتيجه نميده هرچي بهش ميگم ، گفتم هرچي ميخواي بخري اشكالي نداره ولي بايد از پولي كه براي تخت گذاشتي ور داري ، كمي ساكت شد و گفت: نه مامان حالا نمي خوام

اگه يك روزي نازنين از من بپرسه كه چرا اين كارو كردم حتما بهش دليل قوي خواهم داد كه نه پول خواهد بود و نه جنس خريداري شده بلكه تقويت رفتارهاي انساني سعي ميكنيم اولين سنگ اين بنا رو به جا و درست بگذاريم