Sunday, August 12, 2007

خیلی حرف

ما فردا میرم اصفهان برای همین گفتم بین دوتا مسافرت رو بنویسم که تا برگردم دیگه خیلی دیر میشه و همه چیز یادم میره
***
نازنین =ن مهری= م
دارم با شرکت کاریابی صحبت میکنم بعد از تمام شدن مکالمه
ن: مامان با کی داری تلفن حرف میزدی
م: با یه دوست جدید , دارم بهش میگم که میخوام برم افیس جدید
ن: باباجون که میره افیس تو نرو بمون پیش من با هم بازی کنیم
م: مامان جان نمیشه شما که میری مدرسه بزرگا من تو خونه تنها میمونم
ن: باشه برو ولی من هم باهات میام چون نگرانتم
من:!!!
***
داریم میریم بیرون , بین راه , من و نازنین توی ماشین
ن: مامانی تو باید 4 تا نی نی از تو دلت بیرون بیاری
م: چرا 4تا!
ن: من میخوام بغلش کنم گریه کنه , تو بهش شیر بدی , زنده باشه , باهاش بازی کنم
م: نگین که هست مامان , شیر میخوره , گریه میکنه, میخنده
ن: من مثل نی نی مامان فوزی میخوام
م: حالا بزار به باباجون بگم ببینم چی میگه
***
ماشین, برگشت از بازار , نازنین حرص میخوره و با دست هی به من میزنه , بهش گفتم : شما با دستت به من زدی و من ناراحتم
نازنین دستش روگرفته و به جاش حرف میزنه , ببخشید من اشتباهی به شما خوردم حالا نازی جون ببوس و آشتی کن من دیگه این کار و نمیکنم
دلم میخواست قورتش بدم این شیطونتک مظلوم
***
کم کم شروع کرده حرفهای قلمبه سلمبه میزنه , وقتی که سرهم میکنه این حرفها رو خیلی جالب میشه الان چیز زیادی یادم نیست ولی این چندتا رو یادم مونده
باباجون تو بگو sorry تا من راحت بشم
حالا بیا همدیگرو بوس کنیم
مامان باز تو شروع کردی ؟!
***
بعضی وقتها باباجون به دخترش لقب میده مثلا : هلو , عسل, عزیزمنی, جون منی
نازنین هم برای خودش اینها رو میسازه بعضی هاش قشنگ بعضی هاش هم خنده داره
اختاپوسی , تو لوله هستی چون داری آب میخوری, تو هلویی, تو قند عسلی , تو مربایی, تو جیگری
***
DORA مهمون جدید خونه که با ما ا ز کانادا اومده دختر خانم مو مشکی اسپانیایی , نازنین حداقل روزی 7-8 بار سی دی هاشو میبینه و باهاش میره و معما حل میکنه و ستاره جمع میکنه و روی نقشه مسیر دنبال میکنه.
خدا رو شکر که تام و جری رفتن و ما یک کم راحت تریم ولی خوب راستش مهمون که زیاد بمونه عزت خودش کم میشه , تازه داره حالا سی دی هاشو با خودش میبره ایران, خدا به خیر کنه
***
با تختش هم خوب کنار اومد , گرچه که اول گفت نمیرم بخوابم , ولی بازم خوب با ترسش کنار اومد و برنده شد و حالا هر شب میخوابه
فقط ما تا صبح نگرانیم که مبادا بیوفته
***
عکس های ایران و تورنتو انشاالله بعدا تا برگردم .