ديشب رفتيم خريد ، نازنين عروسك ميخواست ، باباجون بالاخره از اين عروسك خوشش اومد و براش خريد ، اسمش گذاشتيم نگين ،اين تازه وارد نازنين حسابي مشغول كرده ، از ديشب كه اومده اون شير ميخوره نازنين هم ميخواد، نازنين غذا ميخوره ميخواد به اون هم بده ، ديشب هر دو با هم خوابيدن ، امروز صبح هم نازنين رفت مهد ولي چون اجازه ندارن اسباب بازي ببرن مهد با گريه رفت و نگين توي ماشين موند.
I can lough, cry ,drink and drop just like a real babay .