عید غدیرخم مبارک
توی خانواده حسینی ( حمید) من ومادرجون و یک جاری دیگه سید نیستیم و 10 نفر خانواده حسینی سید هستن . ( خوشبحال من )
دیروز روز خسته کننده ای بود به خصوص که هم شب قبلش ساعت 2.5 خوابیدیم و هم صبح زود بیدار شدیم.
با حمید حرفم شد , میدونم که سرش خیلی شلوغ ولی دیگه اینکه از همه چیز یادش بره و نسبت به اون چیزهایی که دور و برش اتفاق میفته بی تفاوت باشه منو خیلی عصبانی میکنه ولی حمید گذشت داره و بزرگوار و این سلاحش وقتی که من از کوره در میرم البته این مال زمانیه که حق با منه !!!
جمعه شب هم رفتیم عروسی پاکستانیها توی حسینیه در شب عید غدیر خیلی جالب بود بخصوص برای ما که عروسیهامون کمر شکن و خیلی مزخرف تقریبا میشه گفت مثل مولودی بود با سه جفت عروس و داماد .