Saturday, September 09, 2006

جيك جيك هاي جوجه

به مايع صابون جديد كه بوي پرتغال ميده ميگه : مامان بو كن بوي آب ميوه ميده
وقتي كه اول صبح خودش قبل از من بيدار ميشه ، لباس خواب يك تيكه رو در مياره، پمپرزش رو باز مينكه، ميره دستشوئي ، من حال ميكنم آخ حالي داره وقتي كه آدم ميفهمه بچه اش داره بزرگ ميشه ، مستقل ميشه.
شب كه بيدار ميشه از تو تخت مياد بيرون ميره رو كاناپه ميخوابه ، بعد صدا ميزنه ، مهري پاشو شيشه، فقط كلمه اول كه ميگه برق از سرت ميپره فكر ميكني نكنه باباجون اومده ، بعد كه كلمه هاي بعدي به گوشت ميرسه ميفهمي كه نه اين جوجه است كه بيدار شده داره جيك جيك ميكنه دلت غش ميكنه براش .
اين ماه قرار ياد بگيرن اسم خودشون ، اسم مهدشون ، اسم معلم شون رو بگن ، وقتي ميبينم كه چقدر خوب و شمرده ميگه ، بهتر از رژيا كه يك سال ازش بزرگتر شعر ها رو ميخونه ، چقدر با اعتماد به نفس يك خط با كلي كرشمه رو به جاي خط راست به من قالب ميكنه ، دلم ميخواد داد بزنم ولي آروم تو گوشش ميگم مامان جون دوست دارم يه عالمه هر چي بگم بازم كمه، راضي ميشم
رفتم بالا كه چوب پرده رو بگذارم سرجاش ، پاشو گذاشته رو پرده هر چي ميگم مامان جان پاتو وردار به من ميخنده ، بايد چيكار كنم ؟ وقتي كه اذيت ميكنه ، غذا ميگذارم تو دهنش تف ميكنه ، از سالادي كه كلي وقت درست كردنش هي گفته به به ميدم بهش تف ميكنه ، سسي كه به جاي ماست ميخوره و بعد تف ميكنه ، بايد چيكار كنم ؟ وقتي كه ميگه راه ميام كالسكه نيار بعد تا ميبينه راه برگشت نيست ميگه بغلم كن بايد چيكار كنم ؟ از كتف درد هلاك ميشم ميگذارمش رو زمين كه كفشاشو پا كنه راه بره ، پاي لخت راه ميفته بايد چيكار كنم؟
يك كار اين بچه خيلي به نظرم عجيب مياد، هر روز يك چيزي رو از خونه ور ميداره و با گريه ميبره مهد ، اونجا كه ميرسه به همه نشون ميده ، نميدونم اين و از كجا ياد گرفته يا اينكارش چقدر به نفع و چقدر به ضرر ؟ اينو ميدونم كه ميخواد جلب توجه كنه!!!

1 U??¸?±:
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 9:05 AM?? U?U??´??U?...

سلام مهری جونم.خوبی؟میبینم که کلی با نازنین دختر مشغولی.باباییش خوبه؟هنوزکم خیلی دلتنگی میکنه براش؟.............فرین ما هم بابایی شده.عاشق باباشه اون هم بخاطر ددراش....عکسش قبل از رفتن داخل مهد خیلی نازهوببوسش.

 

Post a Comment

<< ?µU??­U? ?§?µU?U?