5شنبه جلسه اوليا و مربيان بود ، حدوداي مهد بوديم كه زنگ زدن بهم كه نازنين از گوش درد گريه ميكنه ، زودي معلم نازنين رو ديديم و تعريف و تمجيدهاش رو گوش كرديم و نازنين با چشمهايي كه معلوم بود كلي گريه كرده رو تحويل گرفتيم ، هر چي برنامه ريخته بوديم شد باد هوا ، بلافاصله رفتيم دكتر ، نازنين آمپول زديم با مكافات .
جمعه صبح ساعت 10 بيدار شديم ،برنامه پارك ماليده شد، بعد از ناهار نازنين خوابيد، رفتيم بيرون و ساعت حدوداي 12 بود كه برگشتيم.
شنبه ، بخور و بخواب و تميز كاري، رفتيم بيبي شاپ يك سري وسايل بازي خريدم ( فريزبي، اسكوتر،...)
يك شنبه ، شب هم براي آتيش بازي رفتيم و ساعت 2 صبح بود كه برگشتيم خونه
دوشنبه رفتيم پارك ، بازي ، بازار ، مهموني ، شب ساعت 12 خونه ، تا صبح نازنين بيقراري كرد كه نمي دونستم مشكلش چي هست؟ تا صبح خواب و بيدار بودم
هوا خيلي سرد شده ، البته ميگن مثل بهار ولي براي ما كه خيلي سرد ، خواب ظهر منو به ياد زمستون ايران مياندازه ، خونه مادرجون عصرهاي سرد و خشك اصفهان ، سرماخوردگي همه گير شده، 3تا فيلم ديدم ، بابل، هپي فيت ، كويل ( كه باز هم تا آخرش نشد ببينم) ، غذاي اين روزها هم فرق داشت ،دلنشين تر و لذيذتر بود ، استراحت دبش .
امروز صبح نازنين رفت مهد ، خوشحال بود ، شايد از تعطيلات خسته شده بود ، مثل من كه دلم براي سر كار اومدن تنگ شده بود .