ديشب تولد من بود ، خيلي خوش گذشت، عزيزجون و نازنين با هديه اشون غافلگيرم كردن، مهمون ديگه هم داشتيم و بهترين هديه از سميع بود كه خيلي خوش سليقه برام يك گلدون گل خشك آورد ، مامان بهم زنگ زد و تبريك گفت، خواهرها هم يكي يكي تبريك گفتن و خيلي شب دلنشيني بود، نازنين سر شب خوابيد تا ساعت 11 ، تا ساعت 2 مهمونا بودن ، با عزيزجون تا ساعت 3 بيدار بوديم انگار نه انگار كه وسط هفته است و من بايد برم سركار، كلي ظرف نشسته و يك تن خسته ، نصف ظرفها رو شستم ، صبح دير اومدم سركار،