Sunday, May 06, 2007

4شنبه از مدرسه شوفات زنگ زدن ، اسم نازنين توي ليست انتظار بود هنوز، 5شنبه رفتيم ثبت نام كرديم ، از منتسوري كنسل كرديم ، نازنين تا حالا دو بار رفته مدرسه ، يك بار فقط براي ديدن ، يك بار براي مصاحبه ، قبل از پذيرش با بچه ها صحبت ميكنن كه بدونن سطح انگليسي و اطلاعاتشون چقدر ، اولش از نازنين پرسيد استيكر (عكس برگردون) ميخواي؟ نازنين شروع كرد به حرف زدن كه براي خودم و مامانم و بابام ، و روي هر استيكر عكسهايي كه بود اسم برد ، بعد نوبت به رنگها و شكلها رسيد كه توي رنگها "سبز" شك كرده بود ، خانم مصاحبه كننده هم كلي باهاش حرف زد ، نازنين هم كه بدش نمياد !
***
ديشب كه از سركار برگشتم با هم رفتم مغازه هاي حيوان فروشي (ماهي، لاك پشت ، پرنده ، سگ و خرگوش) ، دوست دارم كه با طبيعت زنده بيشتر آشنا بشه، براش يك آب پاش كوچيك خريدم كه به گلها آب بده.
***
قصه پينوكيو رو تا حالا چند بار شنيده ، به شوخي بهش ميگم مامان دماغت دراز شده ، به دماغش دست ميزنه و ميگه : نه مامان
***
ورجي وروجي هاش مثل پسر بچه ها شده ( شيطونك دوست دارم خيلي زياد)
***