Saturday, May 27, 2006

نازي جون

نازنين اسم اين لباس FISH ميگه. دلم ضعف ميره واسه اين دمپائي پوشيدنش
قربون اون خنده و نازو اداهات

بابا جون ، نازي جون و بستني

***
ديشب هنوز نازنين خواب و بيدار بود كه عزيزجون زنگ زد ، تا صداشو شنيدم زدم زير گريه ،ما بدون عزيز جون خيلي غريبيم ، بعد ، از اينكه تلفن رو قطع كردم، نازنين ميگه : مامي گريه ميكني؟ فقط بوسش كردم و بهش گفتم كه دوست دارم ، تنها همدم من تو غربت و تنهايي اين فرشته است .
امروز صبح كه داشتم كيف نازنين رو آماده ميكردم متوجه سكوت مرموز نازي جون شدم ، اومدم بيرون ديدم نشسته پشت پرده، فكر كردم شايد مثل هميشه داره ... ميكنه، بعد از كمي ديدم هنوز نيومده بيرون و مشغول با چيزي، وايييييييييييييييييييييييي خداي من ، رژ، بهش ميگم : مامان اين چه كاريه؟ ميگه : كار بديه ، خوشمزه است ،زبونش و در آورده و ميكشه دور لبش ، نميدونستم گريه كنم يا
بخندم.

2 U??¸?±:
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 10:49 AM?? U?U??´??U?...

vay che akshaye nazi . che dampaee haye khoshgeli. bebosinesh.

 
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 10:18 PM?? U?U??´??U?...

نازنین جونم همیشه شاد باشی و بخندی و بستنی بخوری عزیزم....مراقب مامانی باش که غصه نخوره...............بوس برای دختری و مامانش.

 

Post a Comment

<< ?µU??­U? ?§?µU?U?