Tuesday, July 11, 2006

اي بلا

همينطور كه دارم از ته دل براش اصلاحات قربون صدقه پيدا ميكنم بهش ميگم مورچه مامان قربونت برم
ميگه: من مورچه نيستم نازي جونم
---
مهمونها مون دم در آسانسور دارن خدا حافظي ميكنن كه برن ، بغل باباجون، ميگن ميخوايم باباحميد رو ببريم .
ميگه : نه بابا جون خسته است ميخواد بخوابه
----
ديروز صبح كه از خواب بيدار شد سراغ مهشاد رو گرفت، فهميديم كه خواب ديده
ديشب وقت خواب بهش گفتم كه مامان جون چشماتو ببند سعي كن بخوابي و خواب مهشاد ، مهتاب و عليرضا رو ببيني و هر كسي كه دوست داري
گفت: مامان جون، مهشاد، دائي جون، عمو بابك، عمو محسن ، مينا، نيكول، يحيي، رژي ، نيلسون، .................. تمام دوستاي مهد ، هر كي كه يادش اومد و اسم برد.
---
ديشب موهاي نازنين رو كوتاه كردم ، هر تيكه كه افتاد روش هي زار زد ، و گفت لولو ، يكي يكي بر ميداشت و ميگرفت زير شير آب .
ديشب كه از راه اومديم سراغ شيشه رو گرفته ، گفتم برو حموم بعد، وان آب و كف درست كردم و گفتم حالا بشين ، رفتم سراغ كارا، ديديم دويد بيرون و داره داد ميزنه كه "تموم شد ديگه" و اومد كه شيشه بده ، گفتم برو بخواب تو وان تا بدنت تميز بشه ، ميگه: من تميزم شيشه ميخوام
----
بازي مامان و نازي رو هم خيلي خوب ياد گرفته
دختر مامان كي بوده؟ نازي جون
دلبر مامان كي بوده؟ نازي جون
دختر طلا كي بوده؟ نازي جون
دختر بلا كي بوده؟ نازي جون
---
بهش ميخندم بس كه هي شيرين زبوني كرده و بهش ميگم مورچه خوشگل من داري كم كم بال در مياري
ميگه : من مورچه نيستم خودتي
بهش ميگم دوست دارم، ميگه: اي بلا
---
داشتيم فيلم ميديدم كه تو فيلم يك گروه زن و مرد دارن با هم ميرقصن
دست منو ميگره كه پاشو ، دست باباجون و ميگيره و مياره كنار من ، دست ميزنه و ميگه: برقص
---
هر چي بهش ميگم كه خوشش نمياد
بهم ميگه: بگو ببخشيد
ميگم ببخشيد
ميگه: شما ببخشيد
---
تا باباجون حرفي ميزنه يا اينكه ميخواد قربون صدقه اش بره
زود ميدوه جلو و ميگه : بوس كن
---
-خيلي از ترانه ها رو حفظ شده و باهاشون ميخونه
-شعرهاي مهدش رو خوب بلده
- وقتي كه خونه است يا پاي ديوار نشسته نقاشي ميكنه يا با كتاباش ور ميره
- از نظر اجتماعي خيلي خوب ميدونه كه چطور رفتار كنه كه بهترين نتيجه رو بگيره
-دلسوز ، مهربون و خوش قلب
- با ادب و شيرين زبون
- سعي ميكنه كه هميشه تميز باشه ( ياد رامكال ميندازه منو)
- دقيق ، بعضي وقتها خيلي زياد
- زود به هر چيز عادت ميكنه
- در حد خودش خوب استدلال ميكنه
* واقعا كه بعضي وقتها ياد مادر اون سوسك ميوفتم و ميگم حق داره بگه اونم اگه بچش مثل بچه منه

1 U??¸?±:
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 10:50 AM?? U?U??´??U?...

مامان سوسکه اشکال نداره قربون دست و پای بلوری گل بلا بری.همه مون این کار رو میکنیم.

 

Post a Comment

<< ?µU??­U? ?§?µU?U?