Tuesday, June 27, 2006

جمله بندي

بهش ميگم دوست دارم ،
ميگه: دوست ندارم بگي دوست دارم .( عصباني)
-----
بدو بدو مياد و ميگه: هيچ طوري نيست ، اصلا اشكالي نداره (معلوم شاهكار زده)
****
به به بخوريم (دل بابا با اين دو تا كلمه براش ضعف ميره)
///
مامي جان چرا شيشه رو اينجا گذاشتي، تموم نكردي كه ؟
ميگه: تموم شد ديگه، فينيش ، ديگه هيچي نيست
---
بيا كتاب بخونيم
نودي بخونيم ، فقط نودي بخونيم
ديگه خسته شدم بس كه نودي خوندم مامان جون
نودي بخونيم ، فقط نودي بخونيم
***
اين چيه مامان جون
slide
slide بعد از كمي ، مامان جون عكس رو نشون بده
بگو سرسره
&&&&
2تا ليوان چايي + ليوان نازنين ( يكي براي اينكه سرد بشه)
مامي اين چايي باباجون پس باباجون كوش ؟
^^^^^
ديشب هر يك ساعت آب ميخواست ،وقتي بهش آب ميدادم ميگفت: ببخشيد
من هم بوسش ميكردم
ميگفت : آب ميخوام نه بوس
00000
ديشب زنگ زدم به مامانم ، همش ميگفت گوشي رو بده ، تا ميدادم ميگفت : مامان جون نميخوام باباجون ميخوام
فرش رو زير پاش جمع كرد بس كه گريه كرد و پاهاش زد به زمين
باباجون زنگ زد ولي حتي يك كلمه هم نگفت ولي 50 بار تلويزيون رو خاموش و روشن كرد
%%%%%
يك عكس گذاشتم روي ديسكتاپ كه مال آخرين سفرمون به اصفهان وقتي كه رفته بوديم باغ پرندگان
اين باباجون ، داره توتو ميبينه
اين كيه اينجا ؟
اين نازي جون، چشماش قشنگ نه؟
الهي قربون چشمات برم
####
آقا بابك براش ويتامين سي خريده ، بهش ميگه بخور عمو جون، ميگه شيشه ميخوام ، براش ريخته تو شيشه ميگه بخور
نازي ميگه: اين و بزار برو تو اتاق
همه زدن زير خنده
***
تو شيشه براش شيردرست كردم دارو رو هم اضافه كردم و دادم دستش ، تا گذاشت دهنش دوباره در آورده ميگه: آخه خدايا اين دارو داره
/////
دلم ميخواد تو رو بخورم مامي جان
نه نخور ، گازم نگير، نمك و فلفلم نه
----
ديشب براش لاك زدم
صبح كه بيدار شده ميگم، wow مامي جان فرشته ها برات لاك زدن، حتما باباجون ديشب گفته به فرشته ها
ميگه: فرشته ها كي ميان ؟
ميگم : ديشب اومدن
ميگه: باباجون گفته فرشته ها بيان ؟
ميگم: آره
ميگه : باباجون كوش؟ من باباجون ميخوام فرشته نميخوام

1 U??¸?±:
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 11:06 AM?? U?U??´??U?...

hala nemishod mehri joon gofteh basheh ke fereshtah ha bian!!
to ham saret dard mikoneh ha!
az sobh bacharo hei yade babash mindazi!
:(

 

Post a Comment

<< ?µU??­U? ?§?µU?U?