صدا ميزنه مامان بيا ببين اووف شدم داره خون مياد ، دويدم ببينم چي شده ، ميبينم انگشتش رو ميزنه تو مرباي آلبالو و ميماله سر زانوش منو كه ميبينه خنده رو لبش معلوم ولي جدي ميگه مامان ببين اووووووف شدم ، برو كرم بيار
***
ماشين بازي ميكنن با هم ، دروازه گذاشتن كه ماشين بايد از وسطش رد بشه ، باباجون كه ميفرسته واسه نازنين رد ميشه ، نازنين كه ميخواد بفرسته ميخوره به مانع و بابا ميگه : سوختگي ، يك ثانيه مكث و نازنين هم داد ميزنه : واي آتيش گرفتم .
***
بعضي وقتها كه تنهاست موبايل من يا تلفن خونه رو ور ميداره زنگ ميزنه به عمو محسن و بعد از احوال پرسي ميگه : عمو محسن بيا خونه امون ، بعد ميره پاي ديوار و براي نقاشي ها و مداد رنگيها شعرهاي قاطي پاتي ميخونه.
اي جوجه طلائي ، نيش ميزني بلائي ( اي زنبور طلائي )
***
ديشب تا باباجون از در وارد شده نازنين دويده جلو ، بابا چي آوردي؟ خدا رو شكر كه دست بابا جعبه زولبيا باميه بود !!!
***