Wednesday, December 21, 2005

عكس

عكسهاي مسابقه مهد نازنين كه سفارش داده بوديم حاضر شد و چون باباجون نديده بود داديم به دائي كه ببره ايران هم خاله ها ببينن هم بابائي .
صبح وقتي كه ما توي راه مهد بوديم باباجون زنگ زد گفت كه عكسها به دستش رسيده و كلي حال كرده و انرژي گرفته به خصوص عكسي كه روي سكوي شماره يك ايستاده ( با ابهت تمام مثل ...)

چند وقتي كه نازنين عشق نقاشي روي ديوار و سراميك رو داره ، با اونائي كه بچه داشتن صحبت كردم كه راه حلي پيدا كنم
خانم عودي : نگذارين اين كارو بكنه يا يك تخته براش بخرين كه روش بكشه
بابك : دعواش كن و نگذار اين كارو بكنه حتي اگه شده يك پشت دستي بزن كه ياد بگيره كه كار درستي نيست
دارا: بگذار بكشه فوقش اينه كه هر چند وقت يكبار رنگ ميزني و ميشه مثل اول
خودم خيلي وقت توي فكر بودم كه بايد يك كاري بكنم و بالاخره ديشب انجام دادم مثل كاغذ ديواري سر تا سر به ارتفاع يك متر كاغذ رول چسبوندم كه روش نقاشي بكشه و وقتي كه شروع كرد به خط خطي من بيشتر از اون ذوق زده شده بودم حتي خودم هم مداد شمعي گرفتم و يك گل كشيدم وقتي كه عمو و خاله هم اومدن اونام كلي حال كردن و ما همه پا به پاي نازي خوشحال بوديم.