Wednesday, May 31, 2006

آبله مرغون

نازنين از سه شنبه آبله مرغون گرفته ، خلاصه كه پدر من در اومده ، نه دارو ميخوره نه ميگذاره دارو به بدنش بزنم ، توي خواب هم اگه دارو بهش ميزنم بيدار ميشه، شبها توي خواب بي قراري ميكنه و گريه ميكنه، كاشكي ميدونستم كه غير از دارو چيكار كنم بهتر ميشه ، بدنش و دست ميكشم ولي دستم و كنار ميزنه و شروع ميكنه به بداخلاقي .

دكتر گفته نازنين نبايد تا 10 روز بره مهد ، تصميم گرفتيم فردا بريم اصفهان براي يك هفته، شايد كمي براي نازنين بهتر باشه كه دورو برش شلوغ باشه .

اين تصميم رو هم گرفتم چون چند روز هر چي براش قصه ميخونم و حرف از رفتن ميشه نازنين ميگه: ايران ،ازش ميپرسم مامان نودي ميخواد جامبو رو كجا ببره با ماشينش ؟ ميگه : ايران
نودي از مامانش اجازه گرفته كه امروز كجا بره با خانم خرسه؟ ميگه: ايران ، بهش ميگم مامان مگه قرار نيست برن مزرعه؟ ميگه برن ايران آب بازي كنن

2 U??¸?±:
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 5:27 PM?? U?U??´??U?...

آخي دلم براي نازنين نانازي سوخت ولي شنيدم كه بچه ها به خصوص دخترها اگه در سن پايين آبله مرغون بگيرن بهتره ولي دلم براش سوخت كه دلش ايران رفتن را مي خواد.

خدا كنه سفر جور بشه كه شايد اينطوري ايام اين مريضي هم راحت تر سپري بشه

هميشه شاد باشين

 
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 3:30 PM?? U?U??´??U?...

آخی نازی.انشالله زود خوب میشه.باید صبور بود.............تصمیم خوبی گرفتی.برو هم برای نازی جون خوبه هم خودت...........

 

Post a Comment

<< ?µU??­U? ?§?µU?U?