Saturday, November 04, 2006

سفرنامه

دبي /اصفهان جمعه 20 اكتبر، رفتيم فرودگاه و با كمك دوستان وابسته به كيش اير تونستيم كنفرميشن بگيريم
ماه رمضون ما امسال 32 روز شد چون ايران بوديم ،
نازنين تا رسيد خونه رفت بالا ،
اينبار خيلي بيشتر و بهتر دنياي اطراف رو ميشناخت،
تونست با مشكل تفاوت توالت فرنگي و ايراني كنار بياد ، روز اول كه تا ميبردمش خنده ام ميگرفت
اصفهان- ايچي چهارشنبه 25 اكتبر ، آش رشته ،سالاد الويه ، دوست شدن نازنين با دائي حسن و حسن آقا
عزيزجون اصفهان هم همش مشغول كار بود و صبح ميرفت و بعد از افطار برميگشت ، خوشحال بود كه ما كنارش هستيم و همه با هم بهمون خوش گذشت ،
اصفهان- نطنز 5شنبه 26 اكتبر ، كباب پاي چرخ ، خواب شب سرد ، صبح قشنگ، صبحانه خوشمزه، طبيعت دلپذير، انار خوشمزه ، آرزوي خرمالوي نرسيده، يك كم ناراحت از مسافرت عزيزجون، ناهار دبش + ماست و نون محلي در منزل
اصفهان/مشهد يكشنبه 29 اكتبر ، نفرين به هر چي بي برنامه گي پروازهاي داخلي كه ما رو از ساعت 4 بعد از ظهر تا 1 صبح توي فرودگاه علاف كردن ، دستورهاي هر دقيقه نازنين ، ترس نازنين از هواپيما ، گريه هاي نازنين و من، پيرزن اصفهاني باحال و با محبت ، خستگي و خواب ، عروسي ،شير نازنين، حرم امام رضا با تذكر براي چادر، خوشحالي بچه ها ، گريه بچه ها ، دل خوني من ، دوست جديد ، مهموني آخرين روز عزيزجون فقط براي ما در پسران كريم
مشهد / اصفهان 5شنبه 2 نوامبر ، دوباره برگشت تنهايي ، من و عزيزجون ناراحت ، نازنين چشم انتظار باباجون حتي تا دبي ، دوباره گريه از ترس هواپيما ، فرودگاه بدون بوس ، عزيزجون دل نگران و تلفن ، بخاري و بستني و بازي ، خواب نرفتن از خستگي ، بيدار شدن از سرما، نبودن عزيز جون و ناراحتي من و گريه و خواب دوباره
اصفهان / دبي جمعه 3 نوامبر ، ما خونه هستيم ، نازنين همش باباجونش رو ميخواد و من هم عزيز جونم رو ، خواب از خستگي ، خريد ، خواب ، زندگي