Wednesday, November 16, 2005

حرفهاي جديد

ديشب توي حموم
من: مامان بگذار سرتو بشورم
نازي: NO THANK YOU
من : از خنده مرده بودم

صبح دم در مهد كودك
اديب: ديروز كه چايي اوردم براي معلم ها
نازي : GIVE ME
اديب: نازي خيلي خوب ياد گرفته توي اين 3.5ماه كه اومده

****
ديشب كه رفته بودم آرايشگاه نازنين آب پاش ورداشته بود و همه خانمها رو مستفيض كرد ، همه خوششون اومده بود و كلي خنديدن ، برعكس دفعه پيش كه گريه كرد اين بار مشغول بود و چيزي نمي گفت. بالاخره اينكه وقتي داشتيم مي اومديم بيرون مجبور شدم لباسهاشو در بيارم كه خيس بود و همه آينه ها با آب اسپري شده بود و نازي كلي دوست پيدا كرد بود كه باهاشون باي باي كنه.

2 U??¸?±:
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 11:49 AM?? U?U??´??U?...

اول:آرایشگاه هرکاری کردی مبارک باشه.
دوم:میه منم با دخمل شما دوست بشم؟
(چشمک)

 
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 12:43 PM?? U?U??´??U?...

خانومی شماره تلفنتو مخفی کردم.(تو کامنتها قسمت بالا نوشته حرفای در گوشی اونجا )یه وقت فکر نکنی پاک کردمش.گفتم کسی برات مزاحمت نشه.از بابت این لطفت هم مرسی خانوم خانوما.در اولین فرصت حتما.الان یه کم تو شوک رفتم.(خجالت و اینا!) درکم میکنی که؟

 

Post a Comment

<< ?µU??­U? ?§?µU?U?