ديشب كه رفتيم خونه مهندس نازنين يك عكس از چند سال پيش مهندس كه هنوز موهاش مشكي بود پيدا كرد بعد از يك كم فكر و كلي نگاه كردن : eureka - مهندس ، خانم عودي گرفتش و يك ماچ گنده از لپش كرد كه شناخته و نازي هم عكس نداد و با خودش آورد توي ماشين ، صبح كه ميخواستيم بريم مهد ، گفت مهندس ، و رفت صندلي عقب و با عكس ديشب برگشت جلو . اين هم از عشق دختر من به مهندس
شبهاوقتي كه خوابش مياد ياد گرفته ميگه : شب بهير (شب بخير) و بوس ميكنه .