Thursday, January 03, 2008

2008

آماده برای مجلس عقد قاشق زنی شب کریسمس, منزل یاسمن, نازنین میگفت : من میخونم شما گیتار بزنین
باغ وحش



بالاخره اومد توی استخر بزرگ, اما فقط یک ردیف راه میره , من هم به اندازه یک دنیا خوشحال شدم , شاید بگم یکی از بزرگترین آرزوهام توی 4 سالگی نازنین همین بود.
***
شیرین زبون تر و فهمیده تر از همیشه است و اصلا دلبری می کنه که حد و حساب نداره ولی در کنارش بعضی وقتها با شیطونک زیر پوستش هم همکاری میکنه در کل این دختر ما تا نداره تو دنیا.
***
باهاش سر یک لیوان چای که از فروشنده عطر گرفته بود قهر کردم, گریه اش گرفته بود , بهش گفتم برو بچه مامان فوضی بشو, با گریه دوید تو خونه که مامان به خدا بهتر تر از تو مامان نیست , من فقط تو رو میخوام
دلم میخواست منم بهش بگم که بهتر تر از تو هم تو دنیا نیست به خدا ( این قسم " به خدا" ش منو کشته )
***
مدرسه داره از یکشنبه شروع میشه ولی هنوز نازنین به ساعت خواب و بیداری قدیم برنگشته, برای نازنین راحت و زود منظم میشه ولی من نگران خودمم که خواب بمونم!!
***
4شنبه یاسمن خونه ما بود و به نازنین خوش گذشت, صبح رفتیم باغ وحش و عصر هم رفتیم استخر
به باباجون مشخصات یک پرنده رو اینطوری میده , یک برد بود با تیل گرین و بلند بعد تیلش و باز کرد روش بچرخونیهای یلوکالر داشت ( منظورش طاووس بود که دمش و باز کرده بود و سبز بود و روش دایره های زرد رنگ داشت)
از میمونها میگفت و اینکه من گفتم بو میده قفس شون ,از گوریلا که چقدر بزرگ بودن , از شیر میگفت که ازش نترسیده , از زرافه ها , از شامپانزه بی ادب که شوشو کرده و بالاخره از هرچی به نظرش اومده بود.
***

1 U??¸?±:
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 8:53 PM?? U?U??´??U?...

ئشظیشسلام
من مزدا باقری هستم . سه سالمه. داداشم آرین که نمی‌دونم یه مدتیه کجاست یه وبلاگ داره و منم که داشتم از حسودی می‌مردم تازگی یه وبلاگ درست کردم. به ما سر بزنین. بقول مامان و بابا قدمتون سر چشم. من شما رو لینک کردم.
وبلاگ من: www.mazdabagheri.blogfa.ir
وبلاگ داداشم آرین: www.arianbagheri.blogf.ir

 

Post a Comment

<< ?µU??­U? ?§?µU?U?