کار هر روز من و نازنین ازساعت 5-7 , 5بار روخوانی از 6 کتاب می می نی .
***
روزی که باباجون اومده (5/11)بود نازنین به من گفت: مامانی خیلی خوشحالم که بابائی اومده خونه!!!
***
جمعه با نازنین رفتم دریا
شنبه رفتیم پارک
اینقدر لذت میبره که دلم نمیآد بهش بگم بریم , و اگه 100 بار صداش کنی که: بریم عزیزم دیر , برای 99 بارش میگه نه
***
تا غذا میارم سرسفره, ته دیگ سیب زمینی رو میبینه سراغ ماست و خیار میگیره , نباشه میگه : مامان چرا ماست و خیار نداریم؟