Thursday, June 22, 2006

شب و روز

نازنين ديشب دوبار حالش بد شد و استفراغ كرد، يك بار توي تخت يك بارهم توي جاي من ، تا صبح بيدار بودم
ساعت 8 صبح نارنين بردم دكتر
ساعت 9.5 رفت مهد
ساعت 10 خودم رسيدم سركار
ساعت 11 از مهد زنگ زدن كه سه بار تا حالا بالا آورده و هيچي نميخوره حتي آب
نمي دونم چيكار كنم
تا رسيدم سركار فهميدم موبايلم توي خونه يادم رفته
كلي كار داشتم و شماره داده بودم كه بهم زنگ بزنن دوباره تو اين هيري ويري به همه زنگ زدم شماره ديگه دادم
امروز و فردا دستم بند ، پناه برخدا
***
صبح كه از دكتر اومديم براي همه تعريف كرده كه دكتر چيكار كرده
دكتر زيدي با كلي ترفندهاي مخصوص معاينه اش كرده ، گفته براش به جاي گوشواره طبي گوشواره طلاي 22 بخريم كه گوشش بهتر بشه
***
داستان خروس زري پيرهن پري رو هم كه از ديروز داره گوش ميده خيلي دوست داره ، ساكت ميشينه و ميشه سرتاپا گوش
***
ديشب هم دوتايي رفتيم حموم، فقط دوش ، كلي خنديديم

2 U??¸?±:
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 9:10 AM?? U?U??´??U?...

شاید به بستنی دیروز مسمومیت پیدا کرده

 
Anonymous Anonymous ?¯?± ?³?§?¹?? 2:06 PM?? U?U??´??U?...

http://www.niksalehi.com/nezakat/14.jpg

:)

 

Post a Comment

<< ?µU??­U? ?§?µU?U?