Saturday, December 18, 2010

این روزهای نازنین

حال و احوال نازنین در این روزها از زبان خودش
confiuse , jealous,excited
***
شب دوم که خونه بودم من و نازنین حسابی گریه کردیم ,
نازنین میگفت: من فکر نمیکردم وقتی کتایون بیاد همه چیز عوض میشه
تو عوض شدی , بابا عوض شده , لایفمون عوض شده , حتی خودم نمیدونم چرا عوض شدم !!!
با هم صحبت کردیم , آروم شدیم , به هم قول دادیم که اگه هر چی عوض بشه رابطه ما با همدیگه هیچ وقت عوض نمیشه
***
حمید داره قربون صدقه کتایون میره که نازنین از تو اتافش میگه: بابا خیلی هم لوسش نکن!!!
***
از راه که میرسه هنوز لپاش از سرما سرخ که میخواد کتایون ببوسه , بغلش کنه
کتایون هنوز داره شیر میخوره که میخواد بادگلو بگیره ازش
نازنین نمی خواد مسئول لباس و حوله باشه , فقط میخواد حمومش کنه

کتایون

2010/12/12 صبح روز یکشنبه ساعت 8:48 کتایون به دنیا آمد.
وزن 2.937 , فد 52 سانت, دور سر 34.5 سانت
نازنین با هیجان و بدون صبر , بلافاصله بعد از به دنیا آمدن کتایون در اتاق لیبر

کتایون 5 روزه

دختر آروم و بی سرو صدائی که خیلی جای شکر داره .(جمید عاشق لحظه به لحظه )
خوب میخوابه و خوب هم شیر میخوره .
هنوز کبودی دستش که آزمایش خون گرفتن خوب نشده, چای سوزن توی پاشنه پاش هنوز هست
تا امروز هنوز بند ناف خشک شده ازش جدانشده
روز 3بود که براش دکتر انتخاب کردیم و بردیم چک آپ, همه چیز خوب و نرمال

Wednesday, December 01, 2010

آنچه گذشت

Don Vally pkwy , Toronto, ON از افتحارات نازنین!!!
21نوامبر, Santa Parad

Silly Band, کشهایی رنگی که به شکلهای مختلف و به عنوان دستبند استفاده میشه , نازنین اینقدر گفت و گفت تا بالاخره یک بسته 108تائی خرید, و تنها شرط اینه که مدرسه نبره !!!