Tuesday, January 18, 2011

2تا بابا

امروز حمید رفت ایران , وقتی که پیاده شد و خداحافظی کرد و رفت نازنین چنان گریه ای میکرد که من هم گریه ام گرفت , بغلش کردم بوسیدمش تا کمی آروم شد ,تا رفتم نشستم پشت فرمان دوباره شروع کرد , من رانندگی میکردم و باهاش صحبت هم میکردم که کمکش کنم آروم بگیره , گفت : مامان کاشکی میشد آدم 2تا بابا داشته باشه که وقتی یکی میره اون یکی باشه
من نمیدونستم چی باید جواب بدم مونده بودم نه میتونستم معقول باشم که اون تحمل نداشت نه میتونستم احساساتی باشم که شرایط اجازه نمیداد , سکوت جواب بود
****
هفته گذشته نازنین مریض شد (Stomach flu) و روز بعد کل خانواده مریض بودیم , خاله منیره برای اینکه غذای ساده بخوریم کته پخته بود , حمید هم برای نازنین کنارش ماست و نعنا گذاشت , وقتی که نازنین غذا رو دید گفت: چه غذای خنده داری!!!
غذا برای نازنین یعنی گوشت , ته دیگ , پلو , سالاد یا ماست

Sunday, January 02, 2011

عروسک جدید

میشه حدس زد که یکی از این ها عروسک نیست بلکه کتایون ولی توی ساک عروسک نازنین چیکار میکنه ؟

Saturday, January 01, 2011

تعطیلات

تعطیلات نازنین هم داره تموم میشه ,شب تا بعد از نیمه شب بیداره و روز هم از نیمه گذشته خواب, البته ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم , چند بار رفته اسکیت و شنا ولی توی خونه بودن رو ترجیح میده , یا کارتن میبینه یا توی اتاقش تا وقتی که با ایده جدید بیاد بیرون

این هفته سه شنبه به اتفاق بابا رفتن سینما برای فیلم Yogi bear , اولش هی چونه زد که من نمیرم سینما ولی بعدش که تریلر فیلم رو دید موافقت کرد که بره , بعد از فیلم تا رسید خونه تا در باز شد و من دیدمش پرسیدم چطور بود ؟ گفت: خیلی قشنگ بود اینقدر که از کتایون یادم رفت!!!
پرسیدم که بازم دوست داری بری سینما گفت : حالا اینم دانلود کن من چند بار دیگه ببینم
***
و اما رابطه دوخواهر , نازنین به رابطه بابا و کتایون حساس شده و هر جا باشه حواسش جمع این رابطه است .
نازنین توی اتاق خودش مشغول
حمید , من و کتایون توی اتاق دیگه , حمید کتایون و میبوسه , نازنین صداش میشنوه
نازنین: بابا کیو بودسیدی؟
من به حمید یواش گفتم بگو مامانی ,حمید همین جواب و به نازنین داد
نازنین : دروغ نگو میدونم که کتایون و بوسیدی هی ملوسش میکنی
===
مامان جون , مادر جون , زن عمو, خاله ها هر وقت زنگ میزنن فقط میگن هوای نازنین وخیلی بیشتر داشته باشید , همه تو این مدت زنگ زدن به نارنین هم بابت خواهر شدن تبریک گفتن .
نازنین با دختر عمو هاش تلفنی صحبت میکنه و با گوشی به اتاق خودش میره میشنوم که میگه : آره بچه خوبیه , خوب میخوابه , خوب شیر میخوره , پدرمونم در آورده
***
تو این مدت که کتایون آومده نازنین بیشتر همراهی بابا رو داره به خصوص برای بیرون رفتن و تفریحات و من هم بدون استثنا همیشه توی خونه در دسترسم .
شب فقط با من میخوابه , وقتی که حمید میره که نازنین بخوابه قضیه برعکس میشه , نازنین کتاب میخونه و بابا میخوابه !!!
***
تو این مدت هم مهمون داشتیم هم مهمونی رفتیم
لیزا مهمون نازنین بود , هدیه کریسمس گرفت و هدیه داد
شب یلدا مهمون بودیم , خوش گذشت
شب کریسمس مهمون داشتیم با 10-12 تا بچه بودن که به نازنین خیلی خوش گذشت هم هدیه کریسمس گرفت هم هدیه داد
تو این مدت هر کس برای کتایون هدیه آورده نازنین هم هدیه گرفته
امشب نارنین و بابا رفتن برای شب سال نو , من و کتایون خونه موندیم